امروز چهارشنبه8آذر :
آمارشو گرفتم گفتن میره کلاس زبان ولی همون موقعی که گفتن رفتم مامانش اومد خودش نبود.
رفتم سراغ پسر خاله جون سرخیابون که رسیدم دیدمش منم چرخ دوستم دستم بود رفتم دادم بهش ودویدم که بهش برسم .تعقیبشون کردیم تا مرکز شهر با مامانش بود منو خاله پسرم چن بار دید دیگه گمشون کردیم .میخواستم برم خونه گفتم بیا اینور بریم خونه دیدم اونا هم اومدن دوباره رفتم پشت سرش رفت مانتو گرفت و رفت خونشون اگه تنها بود به جان پسرخالم شمارمو بهش میدادم ولی با مامی بود ونشد
نظرات شما عزیزان: